۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۹

بلبلان که رساند نسیم باغ ارم
بتشنگان که دهد آب چشمهٔ زمزم

مقیم در طیرانست مرغ خاطر ما
بگرد کوی تو همچون کبوتران حرم

مرا بناوک مژگان اگر کشی غم نیست
شهید تیغ غمت را ز نوک تیر چه غم

به نامه بهر جگر خستگان دود فراق
بساز شربتی آخر ز آب چشم قلم

کجا بطعنهٔ دشمن ز دوست برگردم
که غرق بحر مودت نترسد از شبنم

گرم عنایت شه دستگیر خواهد بود
منم کنون و سرخاکسار و پای علم

بیار نکهت جان بخش بوستان وصال
که جان فدای تو باد ای نسیم عیسی دم

کسی که ملک خرد باشدش بزیر نگین
ز جام می ندهد جرعه‌ئی به ملکت جم

چگونه در ره مستی قدم نهد خواجو
اگر نه بر سر هستی نهاده است قدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.