۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۶

خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام
بیاد لعل لبش نوش کرده جام مدام

چنین شنیده‌ام از مفتی مسائل عشق
که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام

جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت
بیار باده که چون باد می‌رود ایام

خیال زلف و رخت گر معاونت نکند
چگونه شام بصبح آورند و صبح بشام

مرا ز لوح وجود این دو حرف موجودست
دل شکسته چو جیم و قد خمیده چو لام

اگر ببام برآیی که فرق داند کرد
که طلعت تو کدامست و آفتاب کدام

دمی ز وصل تو گفتم مگر به کام رسم
دمم بکام فرو رفت و برنیامد کام

براه بادیه هر کس که خون نکرد حلال
حرام باد مرا و را وصال بیت حرام

اگر بکنیت خواجو رسی قلم درکش
که ننگ باشد ار از عاشقان برآید نام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.