۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۱

سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل
برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل

جهان ز گریه‌ام از آب گشت مالامال
ز سوز سینه‌ام آتش گرفت میلامیل

هلاک من چو بوقت وداع خواهد بود
بقصد جان من ای ساربان مکن تعجیل

مگر بشهر شما پادشه منادی کرد
که هست خون غریبان مباح و مال سبیل

کشندگان گرفتار قید محنت را
مواخذت نکند هیچکس بخون قتیل

طواف کعبه عشق از کسی درست آید
که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل

بگفتگوی رقیب از حبیب روی متاب
رضای خصم بدست آر و غم مخور ز وکیل

گر از لبم شکری می‌دهی ز طره بپوش
چرا که کفر نماید کرم بنزد بخیل

زبور عشق تو خواجو برآن ادا خواند
که روز عید مسیحا حواریان انجیل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.