۴۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۶

ای دل مکن انکار و از این کار میندیش
ور زانکه در این کاری از انکار میندیش

در کام نهنگان شو و کامی بکف آور
چون یار بدست آید از اغیار میندیش

با شوق حرم سرمکش از تیغ حرامی
وز بادیه و وادی خونخوار میندیش

مارست غم عشقش و او گنج لطافت
گنجت چو بدست اوفتد از مار میندیش

گر زانکه توئی نقطهٔ پرگار محبت
از نقطه برون آی و ز پرگار میندیش

چون دست دهد پرتو انوار تجلی
از نور مبرا شود و از نار میندیش

در عشق چو قربان شوی از کیش برون آی
ور لاف انا الحق زنی از دار میندیش

گر جان طلبد یار دل یار بدست آر
چون سر بشد از دست ز دستار میندیش

خواجو اگرت سر برود در سر این کار
انکار مکن وز غم این کار میندیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.