۴۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۳

آه از آن یار که نبود خبر از یارانش
داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش

یاری آن نیست که آگاه نباشد از یار
یار باید که بود آگهی از یارانش

زورمندی که گرفتار نشد در همه عمر
چه خبر باشد از احوال گرفتارانش

خفته در خوابگه اطلس دیبا با دوست
نبود آگهی از دیدهٔ بیدارانش

از طبیبی نتوان جست دوای دل ریش
که نباشد خبر از علت بیمارانش

می پرستی که بود بیخبر از جام الست
چه تفاوت کند از طعنهٔ همیارانش

تیر باران بلا را من مسکین سپرم
وانکه شد غرقه نباشد خبر از بارانش

ما دگر نام خریداری یوسف نبریم
که عزیزان جهانند خریدارانش

تا شد از نرگس میگون تو خواجو سرمست
خوابگه نیست برون از در خمارانش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.