۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۸

به فلک می‌رسد خروش خروس
بشنو آوای مرغ و نالهٔ کوس

شد خروس سحر ترنم ساز
در ده آن جام همچو چشم خروس

این تذروان نگر که در رفتار
می‌نمایند جلوهٔ طاوس

ساقیا باده ده که در غفلت
عمر بر باد می‌رود بفسوس

عالم آن گنده پیر بی آبست
که بر افروخت آتش کاوس

فلک آن پیر زال مکارست
که ز دستان او زبون شد طوس

گر فریبد ترا به بوس و کنار
تا توانی کنار گیر از بوس

زانکه از بهر قید دامادست
که گره می‌کنند زلف عروس

هر که او دل بدست سلطان داد
گو برو خاک پای دربان بوس

داروی این مرض که خواجو راست
برنخیزد ز دست جالینوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.