۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۳

برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر
و آرام دل ز جان طلب و ترک جان بگیر

چون ما بترک گلشن و بستان گرفته‌ایم
گو باغبان بیا ودر بوستان بگیر

پیر مغان گرت بخرابات ره دهد
قربان او ز جان شو و کیش مغان بگیر

از عقل پیر درگذر و جام می بخواه
وانگه بیا و دامن بخت جوان بگیر

اکنون که در چمن گل سوری عروس گشت
از دست گلرخان می چون ارغوان بگیر

گر وعده‌ات بملکت نوشیروان دهند
بگذر ز وعده و می نوشین روان بگیر

یا چون میان یار ز هستی کنار کن
یا ترک آن پریرخ لاغر میان بگیر

ای ساربان چو طاقت ره رفتنم نماند
چون اشک من بیا و ره کاروان بگیر

خواجو اگر چنانکه جهانگیریت هواست
برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.