۳۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۸

برافکن سایبان ظلمت از نور
که باد از روی خوبت چشم بد دور

رخت در چشم ما نورست در چشم
نظر بر طلعتت نور علی نور

بیاقوتت برات آورده سنبل
ز ریحان تو در خط رفته کافور

ترا بر جان من فرمان روانست
که سلطان آمرست و بنده مامور

بهشتی روی اگر در گلشن آید
تو پنداری که این خلدست و آن حور

گرم روی زمین گردد مصور
نبیند ناظرم جز روی منظور

ز بادامش حریفان نیمه مستند
ولی آنماهرخ در پرده مستور

ز لعلش بوسه‌ئی می‌خواستم گفت
نباید داد شیرینی برنجور

از آن خواجو بیاقوتش کند میل
که دایم آب خواهد طبع محرور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.