۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۴

بوستان جنتست و سروم حور
تیره شب ظلمتست و ما هم نور

آب در پیش و ما چنین تشنه
باده در جام و ما چنین مخمور

دلبر از ما جدا و دل بر او
ما ز می مست و می ز ما مستور

بگذر از نرگسش که نتوان داشت
چشم بیمار پرسی از رنجور

هیچ غمخور مباد بی غمخوار
هیچ ناظر مباد بی منظور

ای رخت در نقاب شعر سیاه
همچو خورشید در شب دیجور

عین معتل عبهرت مفتوح
جیم مجرور طره‌ات مکسور

لؤلؤات عقد بسته با یاقوت
عنبرت تکیه کرده بر کافور

با تو همراهم و ز غیر ملول
بتو مشغولم و ز خویش نفور

گر شدم تشنهٔ لبت چه عجب
کاب خواهد طبیعت محرور

ای تو نزدیک دل ولی خواجو
همچو چشم بد از جمال تو دور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.