۳۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۹

بجز نسیم که یابد نصیبی از گلزار
که یک گلست در این باغ و عندلیب هزار

چو از گل آرزوی مرغ خوش نظر بادست
تو هم ببوی قناعت کن از نسیم بهار

و گر چه غنچه جهان را بروی گل بینی
بدوز چشم جهان بین بخار و دیده مخار

ز تیغ و دار چه ترسانی ای پسر ما را
که تاج ما سر تیغست و تخت ما سر دار

بعشوه‌ام چه فریبی چرا که بلبل مست
کجا بباد هوا باز گردد از گلزار

کدام دوست که دوری گزیند از بردوست
کدام یار که گیرد قرار بیرخ یار

ترا شبی نگزیرد ز چنگ و نغمه زیر
مرا دمی نشکیبد ز آه و ناله زار

حدیث غصهٔ فرهاد و قصه شیرین
بخون لعل بباید نوشت بر کهسار

روا بود که بود باغ را درین موسم
کنار و پر گل و خواجو ز گل گرفته کنار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.