۳۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۱

ای پرده سرایان که درین پرده سرائید
از پرده برون شد دلم آخر بسرآئید

یکدم بنشینید که آشوب جهانید
یکره بسرائید چو مرغ دو سرائید

شکر ز لب لعل شکر بار ببارید
عنبر ز سر زلف سمن‌سای بسائید

با من سخن از کعبه و بتخانه مگوئید
کز هر دو مرا مقصد و مقصود شمائید

خیزید و سر از عالم توحید برآرید
وز پردهٔ کثرت رخ وحدت بنمائید

تا صورت جان در تتق عشق ببینید
زنگ خرد از آینهٔ دل بزدائید

تا خرقه بخون دل ساغر بنشوئید
رندان خرابات مغان را بنشانید

گر شاه سپهرید در این خانه که مائیم
از خانه برآئید که همخانهٔ مائید

گنجینهٔ حسنید که در عقل نگنجید
یا چشمهٔ جانید که در چشم نیائید

هم ساغر و هم باده و هم باده گسارید
هم نغمه و هم پرده و هم پرده‌سرائید

هرگز نشوید از دل خواجو نفسی دور
وین طرفه که معلوم ندارد که کجائید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.