۳۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۰

دست گیرید و بدستم می گلفام دهید
بادهٔ پخته بدین سوختهٔ خام دهید

چون من از جام می و میکده بدنام شدم
قدحی می بمن می کش بدنام دهید

تا بدوشم ز خرابات به میخانه برند
سوی رندان در میکده پیغام دهید

گر چه ره در حرم خاص نباشد ما را
یک ره ای خاصگیان بار من عام دهید

با شما درد من خسته چو پیوسته دعاست
تا چه کردم که مرا اینهمه دشنام دهید

در چنین وقت که بیگانه کسی حاضر نیست
قدحی باده بدان سرو گلندام دهید

چو از این پسته و بادام ندیدم کامی
کام جان من از آن پسته و بادام دهید

تا دل ریش من آرام بگیرد نفسی
آخرم مژده‌ئی از وصل دلارام دهید

چهرهٔ ازرق خواجو چو ز می خمری شد
جامه از وی بستانید و بدو جام دهید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.