۳۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۸

ز شهریار که آید که حال یار بگوید
رسد به بنده و رمزی ز شهریار بگوید

بعندلیب نسیمی ز گلستان برساند
بمرغ زار حدیثی ز مرغزار بگوید

هر آنچه گوید از اوصاف دلبران دل رامین
ز حسن ویس گل اندام گلعذار بگوید

بدان قرار که دلبستگی نماید و فصلی
از آن دو زلف پریشان بیقرار بگوید

بگو که پرده‌سرا ساز را بساز درآرد
مگر ترانه‌ئی از قول آن نگار بگوید

کدام ذره که از آفتاب روی بتابد
کدام یار که ترک دیار یار بگوید

چه سود نرگس سرمست را نصیحت بلبل
که هیچ فائده نبود اگر هزار بگوید

کسیکه در دم صبح از خمار جان به لب آرد
کجا به ترک می لعل خوشگوار بگوید

ز نوبهار چه پرسد نشان روی تو خواجو
چرا که باد بود هر چه نوبهار بگوید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.