۴۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۹

در آن مجلس که جام عشق نوشند
کجا پند خردمندان نیوشند

خداوندان دانش نیک دانند
که مدهوشان خداوندان هوشند

خوشا وقتی که مستان جام نوشین
بیاد چشمهٔ نوش تو نوشند

مکن قصد من مسکین که خوبان
چنین در خون مسکینان نکوشند

برون از زلف و رخسارت ندیدم
که برمه سنبل مه پوش پوشند

هنوزت جادوان در عین سحرند
هنوزت هندوان عنبر فروشند

مگر خواجو که مرغان ضمیرم
ز مستی همچو بلبل در خروشند

نگر کازادگان گرده زبانند
چو سوسن جمله گویای خموشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.