۲۹۸ بار خوانده شده
هم عفی الله نی که ما را مرحبائی میزند
عارفانرا در سر اندازی صلائی میزند
آشنایانرا ز بی خویشی نشانی میدهد
بینوایانرا ز بی برگی نوائی میزند
اهل معنی را که از صورت تبرا کردهاند
هر نفس در عالم معنی ندائی میزند
میسراید همچو مرغان سرائی وز نفس
هر دم آتش همچو باد اندر سرائی میزند
همچو نی گر در سماعت خرقه بازی آرزوست
دامن آنکس بچنگ آور که نائی میزند
یکنفس با او بساز ار ره بجائی میبری
همدم او باش کوهم دم ز جائی میزند
گر نئی بیگانه خواجو حال خویش از نی شنو
زانکه آن دلخسته هم دم ز آشنائی میزند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عارفانرا در سر اندازی صلائی میزند
آشنایانرا ز بی خویشی نشانی میدهد
بینوایانرا ز بی برگی نوائی میزند
اهل معنی را که از صورت تبرا کردهاند
هر نفس در عالم معنی ندائی میزند
میسراید همچو مرغان سرائی وز نفس
هر دم آتش همچو باد اندر سرائی میزند
همچو نی گر در سماعت خرقه بازی آرزوست
دامن آنکس بچنگ آور که نائی میزند
یکنفس با او بساز ار ره بجائی میبری
همدم او باش کوهم دم ز جائی میزند
گر نئی بیگانه خواجو حال خویش از نی شنو
زانکه آن دلخسته هم دم ز آشنائی میزند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.