۳۱۵ بار خوانده شده
زندهاند آنها که پیش چشم خوبان مردهاند
مرده دل جمعی که دل دادند و جان نسپردهاند
چشم سرمستان دریاکش نگر وقت صبوح
تا ببینی چشمهها را کاب دریا بردهاند
ما برون افتادهایم از پردهٔ تقوی ولیک
پرده سازان نگارین همچنان در پردهاند
درد نوشان بسکه اشک از چشم ساغر راندهاند
خون دل در صحن شادروان بجوش آوردهاند
ساقیا چون پختگانرا ز آتش می سوختی
گرم کن خامان عشرتخانه را کافسردهاند
اهل دل گر جان بر آن سرو روان افشاندهاند
از نسیم گلشن وصلش روان پروردهاند
بردل رندان صاحبدرد اگر آزارهاست
پارسایان باری از رندان چرا آزردهاند
خیز خواجو وز در خلوتگه مستان درآی
نیستانرا بین که ترک ملک هستی کردهاند
قوت جان از خون دل ساز و ز عالم گوشه گیر
زانکه مردان سالها در گوشهها خون خوردهاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مرده دل جمعی که دل دادند و جان نسپردهاند
چشم سرمستان دریاکش نگر وقت صبوح
تا ببینی چشمهها را کاب دریا بردهاند
ما برون افتادهایم از پردهٔ تقوی ولیک
پرده سازان نگارین همچنان در پردهاند
درد نوشان بسکه اشک از چشم ساغر راندهاند
خون دل در صحن شادروان بجوش آوردهاند
ساقیا چون پختگانرا ز آتش می سوختی
گرم کن خامان عشرتخانه را کافسردهاند
اهل دل گر جان بر آن سرو روان افشاندهاند
از نسیم گلشن وصلش روان پروردهاند
بردل رندان صاحبدرد اگر آزارهاست
پارسایان باری از رندان چرا آزردهاند
خیز خواجو وز در خلوتگه مستان درآی
نیستانرا بین که ترک ملک هستی کردهاند
قوت جان از خون دل ساز و ز عالم گوشه گیر
زانکه مردان سالها در گوشهها خون خوردهاند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.