۳۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۱

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
شاهد سرمست من ز خواب برآمد

نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت
ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

پیش جمالش ز رشک ماه فروشد
وز شکن زلفش آفتاب برآمد

صبحدم از لاله چون گلاله برافشاند
قرص مه از عنبرین حجاب برآمد

از شکن زلف روز پوش قمر ساش
چشمهٔ خورشید شب نقاب برآمد

عکس رخش چون در آب چشم من افتاد
بوی گل و نفحهٔ گلاب برآمد

مردم چشمم به آب نیل فرو شد
کان خط نیلوفری ز آب برآمد

وقت صبوح از هوای مجلس عشاق
زمزمهٔ نغمهٔ رباب برآمد

مجلسیانرا ز جام بادهٔ نوشین
کام دل خسته از شراب برآمد

خواجو از آن جعد عنبرین چو سخن راند
از نفسش بوی مشک ناب برآمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.