۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۲

صحبت جان جهان جان و جهان می‌ارزد
لعل جان پرور او جوهر جان می‌ارزد

گوشهٔ دیر مغان گیر که در مذهب عشق
کنج میخانه طربخانهٔ خان می‌ارزد

با چنان نادرهٔ دور زمان می خوردن
یک زمان حاصل دوران زمان می‌ارزد

شاید ار ملک جهان در طلبش در بازی
که دمی صحبت او ملک جهان می‌ارزد

برلب آب روان تشنه چرا باید بود
ساقی آن آب روان کو که روان می‌ارزد

با جمالت بتماشای چمن حاجت نیست
که گل روی تو صد لاله ستان می‌ارزد

سر کوی تو که از روضهٔ رضوان بابیست
پیش صاحب‌نظران باغ جنان می‌ارزد

هر که را هیچ بدستست نمی‌ارزد هیچ
که همانش که بود خواجه همان می‌ارزد

پیش خواجو قدحی باده به از ملکت کی
زانکه لعلیست که صد تاج کیان می‌ارزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.