۳۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۱

جان توجه بروی مهوش کرد
دل تمسک بزلف دلکش کرد

مهر رویش که آب آتش برد
خاک بر دست آب و آتش کرد

آنکه کارم چو طره برهم زد
همچو زلفم چرا مشوش کرد

ابرویش تا چه شد که پیوسته
بر مه و مشتری کمانکش کرد

هر خدنگی که غمزه‌اش بگشود
نسبتش دل بتیر آرش کرد

مردم دیده‌ام بخون جگر
صفحهٔ چهره را منقش کرد

روز خواجو بروی او خوش بود
خوش نبود آنکه رفت و شب خوش کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.