۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۷

ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
جامهٔ صبر من برفت و قبا کرد

همچو زلف سیاه سرکش هندو
بر سر آتشم فکند و رها کرد

صبح رویش بدید و سورهٔ والشمس
از سرصدق در دمید و دعا کرد

خط زنگارگون آن بت چین را
هر که مشک تتار خواند خطا کرد

بدرستی که در حدیث نیاید
آنچه غم با دل شکسته ما کرد

آنکه بیرون ازو طبیب نداریم
دردمان کی شنیدئی که دوا کرد

اشک می‌خواست تا برون جهد از چشم
خون دل کام او برفت و روا کرد

چون بروز وصال شکر نکردم
اخترم در شب فراق سزا کرد

نیست برجای خویش مرغ سلیمان
باز گوئی مگر هوای سبا کرد

بر حدیث صبا چگونه نهم دل
زانکه با دست هر سخن که صبا کرد

سرو سیمین من ز صحبت خواجو
گر نه آزاد شد کناره چرا کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.