۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵

تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد
ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد

کوه سنگین دل اگر قلزم چشمم بیند
موج طوفان سرشکش ز کمر در گذرد

نکند ترک شکر خندهٔ شیرین خسرو
لیک پیش لب شیرین ز شکردر گذرد

دیده دریا دلی از خون دلم می‌بیند
کو تواند که روان از سر زر در گذرد

نتواند که نهد بر سر کوی تو قدم
مگر آنکس که نخست از سر سر در گذرد

باد را بر سر زلف تو اگر باشد دست
بهوایت ز سر سنبل تر در گذرد

خنک آن خسته که در کوی تو بی بیم رقیب
دهدش دست که چون باد سحردر گذرد

چرخ را بر سر میدان محبت هر دم
ناوک آه من از هفت سپر در گذرد

گرقدم پیش نهی در صف عشقش خواجو
تیر دلدوز فراقت ز جگر در گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.