۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷

دل من زحمت جان برنتابد
که در ملکی دو سلطان برنتابد

گرش همچون سگان کو برانند
عنان از کوی جانان برنتابد

کجا در خلوت وصلش بود بار
کسی کو بار هجران برنتابد

سری کز سر عشقش نیست خالی
یقین میدان که سامان برنتابد

نگارا تکیه برحسن وجوانی
مکن چندین که چندان برنتابد

دلا در باز جان در پای جانان
که عاشق زحمت جان برنتابد

چو خواجو در غمش می‌سوز و می‌ساز
که درد عشق درمان برنتابد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.