۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۲

دلبرم را پر طوطی بر شکر خواهد فتاد
مرغ جانم آتشش در بال و پر خواهد فتاد

هر نفس کو جلوهٔ کبک دری خواهد نمود
نالهٔ کبک دری در کوه و در خواهد فتاد

چون بدیدم لعل او گفتم دل شوریده‌ام
همچو طوطی زین شکر در شور وشر خواهد فتاد

از سرشک و چهره دارم وجه سیم و زر ولی
کی چو نرگس چشم او بر سیم و زر خواهد فتاد

بسکه چون فرهادم آب دیدگان از سر گذشت
کوه را سیل عقیقین برکمر خواهد فتاد

دشمن ار با ما بمستوری در افتد باک نیست
زانک با مستان در افتد هر که برخواهد فتاد

تشنه‌ام ساقی بده آبی روان کز سوز عشق
همچو شمعم آتش دل در جگر خواهد فتاد

دل بنکس ده که او را جان بلب خواهد رسید
دست آنکس گیر کو از پای در خواهد فتاد

بگذر ای زاهد که جز راه ملامت نسپرد
هر که روزی در خراباتش گذر خواهد فتاد

باده نوش اکنون که چین در زلف گلرویان باغ
از گذار باد گلبوی سحر خواهد فتاد

کار خواجو با تو افتاد از جهان وین دولتیست
هیچ کاری در جهان زین خوبتر خواهد فتاد ؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.