۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴

چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت
صراحی طلب کرد و ساغر گرفت

سمن قرطهٔ فستقی چاک زد
چو او پرنیان در صنوبر گرفت

بنفشه ببرگ سمن برشکست
جهان نافهٔ مشک اذفر گرفت

برآتش فکند از خم طرهٔ عود
نسیم صبا بوی عنبر گرفت

ببوسید لعلش لب جام را
می راوقی طعم شکر گرفت

چوشد سرگران از شراب گران
دگر نرگسش مستی از سرگرفت

چو مرغ صراحی نوا ساز کرد
مه چنگ زن چنگ در بر گرفت

بسی اشک من طعنه بر سیم زد
بسی رنگ من خرده بر زر گرفت

چو خواجو چراغ دلش مرده بود
بزد آه و شمع فلک درگرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.