۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۰

ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت

چون سر زلف پریشان من سودائی را
داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت

خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید
برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت

عهد می‌کرد که از کوی عنایت نروم
عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت

هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست
باز گوئی مگر آهنگ سبا کرد و برفت

ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم
گر چه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت

چون مرا دید که بگداختم از آتش مهر
همچو ماه نوم انگشت نما کرد و برفت

می‌زدم در طلبش داو تمامی لیکن
مهرهٔ مهر برافشاند و دغا کرد و برفت

آن ختائی بچه چون از برخواجو برمید
همچو آهوی ختن عزم ختا کرد و برفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.