۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸

شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست

هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکسست
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست

چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب
زانکه در هر کان درو در هر صدف دردانه نیست

حاجیانرا کعبه بتخانه‌ست و ایشان بت پرست
ور بینی در حقیقت کعبه جز بتخانه نیست

مرغ وحشی گر ببوی دانه در دام اوفتد
تا چه مرغم زانکه دامی در رهم جز دانه نیست

هر کرا بینی در اینجا مسکن و کاشانه است
جای ما جائیست کانجا مسکن و کاشانه نیست

گر سر شه مات داری پیش اسبش رخ بنه
کانگه پیش شه دم از فرزین زند فرزانه نیست

گفتمش پروای درویشان نمی‌باشد ترا
گفت ازین بگذر که اینها هیچ درویشانه نیست

گر چه باشد در ره جانانه جسم و جان حجاب
جان خواجو جز حریم حضرت جانانه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.