۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۷

یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
چشمم ز غمت چشمهٔ یاقوت روانست

آن موی میان تو که سازد کمر از موی
موئی بمیان آمده یا موی میانست

در موی میانت سخنی نیست که خود نیست
لیکن سخن ار هست در آن پسته دهانست

تا پشت کمان می‌شکند ابروی شوخت
پیوسته ز ابروی تو پشتم چو کمانست

با ما به شکر خنده درآ زانکه یقینم
کز پستهٔ تنگ تو یقینم بگمانست

گفتند که آن جان جهان با تو چنان نیست
گوئی که چنانست که با ما نچنانست

پنداشت که ما را غم جانست ولیکن
ما در غم آنیم که او در غم آنست

عمری بتمنای رخش می‌گذرانیم
در محنت و غم گرچه که دنیا گذرانست

در کنج صوامع مطلب منزل خواجو
کو معتکف کوی خرابات مغانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.