۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۵

سحر بگوش صبوحی کشان باده‌پرست
خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مست

مرا اگر نبود کام جان وعمر دراز
چه باک چون لب جانبخش و زلف جانان هست

اگر روم بدود اشک و دامنم گیرد
که از کمند محبت کجا توانی جست

امام ما مگر از نرگس تو رخصت یافت
چنین که مست بمحراب می‌رود پیوست

ز بسکه در رمضان سخت گفت عالم شهر
چو آبگینه دل نازک قدح بشکست

چگونه از رجام شراب برخیزد
کسی که در صف رندان دردنوش نشست

بمحشرم ز لحد بی خبر برانگیزند
بدین صفت که شدم بیخود از شراب الست

عجب نباشد اگر آب رخ بباد رود
مرا که باد بدستست و دل برفت از دست

کنون ورع نتوان بست صورت از خواجو
که باز بر سر پیمانه رفت و پیمان بست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.