۷۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵

رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست

جائی سرای تست که جای سرای نیست
وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست

گر ما خطا کنیم عطای تو بیحدست
نومیدی از عطای تو حد خطای ماست

روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را
این سلطنت بسست که گوئی گدای ماست

حاجت بخونبها نبود چون تو می‌کشی
مقتول خنجر تو شدن خونبهای ماست

ما را بدست خویش بکش کان نوازشست
دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست

گر می‌کشی رهینم وگر می‌کشی رهی
هر ناسزا که آن ز تو آید سزای ماست

زهر ار چنانکه دوست دهد نوش دارو است
درد ار چنانک یار فرستد دوای ماست

گفتم که ره برد به سرا پردهٔ تو گفت
خواجو که محرم حرم کبریای ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.