۴۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۰

منزل گه جانست که جانان من آنجاست
یا روضهٔ خلدست که رضوان من آنجاست

هردم به دلم می‌رسد از مصر پیامی
گوبی که مگر یوسف کنعان من آنجاست

پر می‌زند از شوق لبش طوطی جانم
آری چه کنم چون شکرستان من آنجاست

هر چند که در دم نشود قابل درمان
درد من از آنست که درمان من آنجاست

شاهان جهان را نبود منزل قربت
آنجا که سراپردهٔ سلطان من آنجاست

جایی که عروسان چمن جلوه نمایند
گل را چه محل چون که گلستان من آنجاست

برطرف چمن سرو سهی سر نفرازد
امروز که آن سرو خرامان من آنجاست

بستان دگر امروز بهشتست ولیکن
هرجا که تویی گلشن و بستان من آنجاست

مرغان چمن‌باز چو من عاشق و مستند
کان نرگس مست و گل خندان من آنجاست

گر نیست وصولم به سراپردهٔ وصلت
زینجا که منم میل دل و جان من آنجاست

از زلف تو کوته نکنم دست چو خواجو
زیرا که مقام دل حیران من آنجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.