۲۷۴ بار خوانده شده

حکایت

ساده ترکی ز ده به شهر آمد
پیش شیخی تمام بهر آمد

سفره‌ای چرب دید و حلقهٔ ذکر
در میان جست ترکمان بیفکر

خود مگو تا چگونه گوید و چند
به سه شب مغز خویشتن برکند

روز چارم چو آش دیر آمد
روستایی ز خرقه سیر آمد

گرچه تکرار ذکر گرمش کرد
نتوانست شیخ نرمش کرد

خام بود آن مرید و بیرون جست
راه صحرا گرفت و شیخ برست

تا بدانی که اندرین بازار
نتوان داد هر کسی را بار

دل بی‌علم را نباشد راه
بدر لا اله الا الله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در خرقه دادن
گوهر بعدی:در تلقین ذکر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.