۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵۱

باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟
وین دل و دیدهٔ مرا پر تف و نم که میکنی؟

رنج دل شعیف من گشت فزون ز عشق تو
چون نشود فزون؟ از آن پرسش کم که میکنی

حال دل شکسته را باز پدید میکند
بر رخ زعفران و شم رنگ به قم که میکنی

دوش به طنز گفته‌ای: شاد شو از وصال من
شاد کجا شویم؟ از آن چاره غم که میکنی

طرفه نباشد ار بتو شهر خراب میشود
زین همه قتل و غارت، ای طرفه صنم، که میکنی

مرهم ریش سینه و داروی درد میشود
خنجر «لا» که میزنی، ناز «نعم» که میکنی

روی تو گفت: کاوحدی حسن مرا غلام شد
چون نشوم غلام آن لطف و کرم که میکنی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.