۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۶

تو ز آه من ار هراسانی
چون دلم می‌بری به آسانی؟

بر دل ما مکن جنایت پر
که به ترکت کنیم اگر جانی

روز آن نیست ورنه هست مرا
با لبت رازهای پنهانی

دل ما را ز نعمت غم تو
هر شبی دعوتست و مهمانی

نوبت وصل ار به من برسد
راستی نوبتیست سلطانی

گر چه عیدیست مرگ ما بر تو
چون بمیریم، قدر ما دانی

بار من در گل غم افتادی
این زمان خر ز دور می‌رانی

در دلت چون توان که بگذارم؟
گر به پیشان جهی به پیشانی

گفته‌ای: اوحدی کدام سگست؟
سگ گم گشته، کش نمی‌خوانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.