۳۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۲

ای تن و اندامت از گل خرمنی
عالمی حسنی تو در پیراهنی

دل که بالای تو و روی تو دید
کی فرود آید به سرو و سوسنی؟

بی‌دهان همچو چشم سوزنت
شد جهان بر من چو چشم سوزنی

آنکه ببرید از من بیدل ترا
جان شیرین را جدا کرد از تنی

بر دلم داغ جفا تا کی نهی؟
بار چندین برنتابد گردنی

دوش می‌گفتی که: پیش من بمیر
گر مجال افتد زهی خوش مردنی!

اوحدی مسکین به گیتی بی‌رخت
کی قراری داشتی در مسکنی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.