۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۱۱

ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی
خون دل شکستهٔ ما را چه می‌مکی؟

بگشای زلف و غارت دلها ببین، اگر
از بند زلف دل‌شکن خویش درشکی

مانند گل ز جامه پدیدار میشود
اندام روشن تو ز خوبی و نازکی

هر کس که دید روی ترا نیک روز شد
روزت خجسته باد! که ماهی مبارکی

ترک تو چون کنم؟ که ز ترکی هزار بار
گر تیغ بر سرم شکنی، تاج تارکی

گویی حسود چاره سگالم چها کند؟
گر بشنود دگر که تو با اوحدی یکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.