۷۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹۷

ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی
گرت سودای آن دارد که: عشق آن پسر بازی

جهان بر دشمنان بفروش و عشق دوستان بستان
که مقصود از جهان عشقست و باقی سر بسر بازی

حریف سیم کش باید، که در سیمین بران پیچد
که وصل یار سیمین بر نیابی جز به زر بازی

نخست آگاه کن خود را، چو بازی نرد درد او
که زودت مات گرداند غمش، گر بی‌خبر بازی

نمی‌باید که از ناوک نظر بر هم نهی هرگز
گرت با روی او باشد تمنای نظربازی

دلت خود برد و گر زین پس سرت سودای او دارد
چنان باید که گر جانت بخواهد، بی‌جگر بازی

اگر روزی سرش خواهی، بنه گردن به رنجوری
که گر رنجور او باشی کنی با گل شکربازی

چو داغ مهر او داری، منه بر دیگری خاطر
که با او زشت باشد، گر هوس جای دگر بازی

نخواهی مرد آن بودن که: گردی گرد عشق او
مگر چون اوحدی وقتی که هر چه هست در بازی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.