۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۵

میی کو ترا میرهاند ز مستی
حلالت از آن می خرابی و مستی

بت تست نفس تو در کعبهٔ تن
خلیل خدایی، گر این بت شکستی

عروس جهان را وفایی نباشد
به آخر بدانی که: دل در که بستی؟

نبینی به خود غیر ازین صوت و صورت
چه گویم؟ زهی! غافل از خود که هستی

تو آنروز گفتم: به منزل نیایی
که همراه میرفت و خوش می‌نشستی

در این باغ کش میوه زهرست یکسر
چه تریاک بهتر ز کوتاه دستی؟

چو باد ار طلب میکنی سرفرازی
منه دل برین خاک و بگذر، که رستی

خدای تو آن چیز مخصوص باشد
خدا را گر از بهر چیزیی پرستی

بلندی که میجویی آنروز یابی
که چون اوحدی رخ بپیچی ز پستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.