۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱۷

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده
از قدح کاری نیاید، بعد ازین پیمانه ده

جان ما بر باد خواهد رفت، ساقی، یکزمان
باده‌ای گر می‌دهی، بر یاد آن جانانه ده

هر حریفی را به قدر حال او تیمار کن
طوطیان را شکر آر و ماکیان را دانه ده

چون شود خوابت گران دست سبک روحی بگیر
و آن دگرها را سبک‌تر سر به سوی خانه ده

آن سر زلف چو زنجیر، ار چه کاری مشکلست
یک زمان در دست این آشفتهٔ دیوانه ده

ای که منکر میشوی سوز دل ریش مرا
پرتو آن شمع بین و ترک این پروانه ده

کنج این ویرانه بی‌گنجی نباشد اوحدی
مست گشتی، خیز و آوازی درین ویرانه ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.