۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۵

روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته
خاصه رویت که به روحست و روان پیوسته

زلف از دست بدادیم و ز دل خون بچکید
گویی آن زلف رگی بود به جان پیوسته

آبم از دیده روانست و خیال قد او
همچو سرویست در آن آب روان پیوسته

ابروان همچو کمان داری و مژگان چون تیر
وز پی عربده تیرت به کمان پیوسته

بار دیگر بگزند دل ما می‌کوشی
ای به رغم دل ما در دگران پیوسته

در شگرفان حرکاتیست که آتش خوانند
در تو آن هست و دو صد فتنه به آن پیوسته

اوحدی نام بر آورد به نیکو سخنی
تا که نام تو شد او را به زبان پیوسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.