۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۱

دل به تو دادیم و شکستی، برو
سینهٔ ما را چو بخستی ، برو

داد دل از پیش تو می‌خواستم
چون بت بیداد پرستی، برو

باز ز سر عربده داری و جنگ
هیچ نگویم که: تو مستی، برو

نیستی از همچو منی در جهان
سهل بود، چون که تو هستی، برو

آمده بودم که نشینی دمی
چون ز تکبر ننشستی، برو

گم شده بودم که: بجویی مرا
چونکه نجستی و بخستی، برو

اوحدی شیفته در دام تست
گر تو ازین دام بجستی، برو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.