۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۱

ای رشک گل تازه رخ چون سمن تو
عرعر خجل از قد چو سرو چمن تو

پای نفس اندر جگر نافه شکسته
بوی شکن طرهٔ‌عنبر شکن تو

آنها که به مویی بفروشند بهشتی
مویی به جهانی بخرند از بدن تو

دل تنگ شود غنچه و لب خشک و جگر خون
از رشک شکر خندهٔ تنگ دهن تو

بر عقد گهر طعنه زند گاه تبسم
آن رستهٔ دندان جو در عدن تو

بر پیرهن ار نقش کنی صورت نرگس
بینا کندش بوی خوش پیرهن تو

شد کاسته چون موی تن اوحدی، ارچه
کاهیدن مویی نپسندد ز تن تو

در حلق دل سوختهٔ شیفته خاطر
زنجیر بلا گشته دو مشکین رسن تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.