۳۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۶

در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو
مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو

غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر
هر نفسی که بنگرم با دگری نشست او

هر سر مویت، ای پسر، دست گرفته خاطری
در عجبم که: چون بود از همه باز رست تو؟

مست توام، چه می‌دهی باده به دست مست خود؟
بوسه بده، که نشکند باده خمار مست تو

تا به کنون اگر سرم داشت هوای دیگری
دست بیار، تا از آن توبه کنم به دست تو

با همه زیرکی، نگر: صید تو گشت اوحدی
ور تو تویی، در اوفتد پنجه ازو به شست تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.