۳۲۹ بار خوانده شده
چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم
در خون خود، که عاشق آن دست گشتهایم
در خاک کوی خود دل ما را بجوی نیک
کو را به آب دیدهٔ خونین سرشتهایم
گرمان بخوان وصل نخوانی شبی، بخوان
خط به خون که روز فراقت نبشتهایم
بیخار محنتی نگذارد زمین دل
تخم محبت تو، که در سینه کشتهایم
تا دفتر خیال تو در پیش چشم ماست
طومار فکر این دگران در نوشتهایم
ما را مبصران به نزاری ز موی تو
فرقی نمیکنند، که باریک رشتهایم
بگذاشتیم قصه، تمنای ما ز تو
کمتر ز بوسهای نبود، گر فرشتهایم
دل بستهایم، در سر زلف تو گر چه خلق
پنداشتند کز سر آن در گذشتهایم
وقتی ز اوحدی اثری بود پیش ما
اکنون ز اوحدی اثری هم نهشتهایم
با ما رقیب سرد تو گر گرمییی کند
از دودمان چه غم؟ که به آتش سرشتهایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در خون خود، که عاشق آن دست گشتهایم
در خاک کوی خود دل ما را بجوی نیک
کو را به آب دیدهٔ خونین سرشتهایم
گرمان بخوان وصل نخوانی شبی، بخوان
خط به خون که روز فراقت نبشتهایم
بیخار محنتی نگذارد زمین دل
تخم محبت تو، که در سینه کشتهایم
تا دفتر خیال تو در پیش چشم ماست
طومار فکر این دگران در نوشتهایم
ما را مبصران به نزاری ز موی تو
فرقی نمیکنند، که باریک رشتهایم
بگذاشتیم قصه، تمنای ما ز تو
کمتر ز بوسهای نبود، گر فرشتهایم
دل بستهایم، در سر زلف تو گر چه خلق
پنداشتند کز سر آن در گذشتهایم
وقتی ز اوحدی اثری بود پیش ما
اکنون ز اوحدی اثری هم نهشتهایم
با ما رقیب سرد تو گر گرمییی کند
از دودمان چه غم؟ که به آتش سرشتهایم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.