۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۴

به پیشگاه قبول ار چه کم دهد راهم
هنوز دولت آن آستانه می‌خواهم

گرم کند ز جفا همچو ریسمان باریک
از آنچه هست سر سوزنی نمی‌کاهم

دلم ز مهر رخش نیم ذره کم نکند
اگر ز طیره کند همچو سایه در چاهم

اگر به آب وصالش طمع کند غیری
من آن طمع نپسندم، که خاک درگاهم

بر آه سینهٔ من دشمنان ببخشیدند
به گوش دوست، همانا، نمی‌رسد آهم

گر او به کار من خسته التفات کند
چه التفات نماید به دولت و جاهم؟

به طوع حلقهٔ مهرش کشیده‌ام در گوش
حسود بین که: جدا می‌کند به اکراهم

اگر تو عزم سفر داری، اوحدی، امروز
مرا بهل، که گرفتار مهر آن ماهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.