۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۳

زلف مشکینت چو دامست، ای صنم
عارضت ماه تمامست، ای صنم

تا بود بر دیگران وصلت حلال
بر من اسایش حرامست، ای صنم

زان دهان تنگ شیرینم بده
بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای صنم

هر زمان گویی که: فردایی دگر
سوختم، فردا کدامست؟ ای صنم

در غمت گر نشکنم خود را، مرنج
آدمی را ننگ و نامست ، ای صنم

عالمی را بندهٔ خود کرده‌ای
اوحدی نیزت غلامست، ای صنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.