۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۴

من مستم و ز مستی در یار می‌گریزم
زنار بسته محکم، زین نار میگریزم

هر چند بادهٔ او مرد افگنست و قاتل
من جای خویش دیدم، هشیار میگریزم

بر خار می‌نشینم، گل را ز دور بینم
تا دشمنم نگوید: کز خار می‌گریزم

چون ماهی به شستم، در دامم و به دستم
با آنکه از کف او بسیار می‌گریزم

با یار بود میلم وقتی به غار بودن
اکنون که یار برگشت از غار می‌گریزم

بار و خری که با من دیدی بسان عیسی
زان خر بیوفتادم، زان بار می‌گریزم

ماهی که دور بودی وز ما نفور بودی
چون یار اوحدی شد ز اغیار می‌گریزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.