۳۰۷ بار خوانده شده
ای سحری دعای من، در دلش آن جفا مهل
یار خطاپرست را بر سر آن خطا مهل
خستهٔ هر ستم شدم، ای قدم بلا برو
سخرهٔ هر دغل شدم، ای فلک دغا مهل
خاک زمین او شدم، آتش ما فرو نشان
آب ز کار ما بشد، باد در آن سرا مهل
ایکه نهادهای مرا بر سر دل کلاه غم
لطف کن و به دست خود پیرهنم قبا مهل
چند کنی به جنگ من روی جفا؟ که رای زن؟
این که تو جای آشتی، در دل ما بجا مهل
با همه خلق سر خوشی وز من خسته سرکشی
با تو که گفت در جهان: هیچ خوشی بما مهل؟
اوحدی از جفای تو دور شد از کنار تو
مدت انتظار تو دیر شد ای خدا مهل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یار خطاپرست را بر سر آن خطا مهل
خستهٔ هر ستم شدم، ای قدم بلا برو
سخرهٔ هر دغل شدم، ای فلک دغا مهل
خاک زمین او شدم، آتش ما فرو نشان
آب ز کار ما بشد، باد در آن سرا مهل
ایکه نهادهای مرا بر سر دل کلاه غم
لطف کن و به دست خود پیرهنم قبا مهل
چند کنی به جنگ من روی جفا؟ که رای زن؟
این که تو جای آشتی، در دل ما بجا مهل
با همه خلق سر خوشی وز من خسته سرکشی
با تو که گفت در جهان: هیچ خوشی بما مهل؟
اوحدی از جفای تو دور شد از کنار تو
مدت انتظار تو دیر شد ای خدا مهل
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.