۳۲۹ بار خوانده شده
ما در به روی خلق فرو بستهایم باز
در شاهد خیال تو پیوستهایم باز
دل جوش میزند ز تمنای وصل تو
ما را مبین که ساکن و آهستهایم باز
با هجر و درد و محنت و اندوه عشق تو
یک اتفاق کرده و نگسستهایم باز
رنگ ریا و زنگ نفاق و نشان کبر
از خود به خون دیده فرو شستهایم باز
ای سنگدل، که تیغ جفا بر کشیدهای
رو مرهمی بساز که دل خستهایم باز
گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد
خود کی درست بود؟ که بشکستهایم باز
ما را تویی ر هر دو جهان و بیاد تو
چون اوحدی ز هر دو جهان رستهایم باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در شاهد خیال تو پیوستهایم باز
دل جوش میزند ز تمنای وصل تو
ما را مبین که ساکن و آهستهایم باز
با هجر و درد و محنت و اندوه عشق تو
یک اتفاق کرده و نگسستهایم باز
رنگ ریا و زنگ نفاق و نشان کبر
از خود به خون دیده فرو شستهایم باز
ای سنگدل، که تیغ جفا بر کشیدهای
رو مرهمی بساز که دل خستهایم باز
گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد
خود کی درست بود؟ که بشکستهایم باز
ما را تویی ر هر دو جهان و بیاد تو
چون اوحدی ز هر دو جهان رستهایم باز
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.