۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۹

همه عالم پرست ازین منظور
همه آفاق را گرفت این نور

حاصل شهر عاشقان سریست
گرد بر گرد آن هزاران سور

گر چه پر آفتاب گشت این شهر
زان میان نیست جز یکی مشهور

گنج در پیش چشم و ما مفلس
دوست بر دستگاه و ما مهجور

اصل این کل و جز و یک کلمه است
خواه تورات خوان و خواه زبور

هر کس از جانبیش می‌جویند
مصطفی از حری، کلیم از طور

اوحدی، رخ درو کن و بگذار
آرزوی بهشت و حور و قصور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.