۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۴

نالهٔ بلبل شوریده به جایی برسید
گل به باغ آمد و دردش به دوایی برسید

عمر بلبل چو وفا کرد به دوری بنمرد
تا ز پیوستن گل بوی وفایی برسید

گل چه پیراهن زر دوخته بر داد بباد؟
کز میان غنچهٔ مسکین به قبایی برسید

هر که بر بوی گل و نالهٔ بلبل سحری
در چمن رفت، به برگی و نوایی برسید

طالب گل ز چمن پای مکن، گو: کوتاه
که به دستش ز سر خار جفایی برسید

پی همراهی این قافله بودم عمری
تا به گوش دلم آواز درایی برسید

قصهٔ مور پریشان به سلیمان گفتند
اثر نعمت سلطان به گدایی برسید

آفتابی ز سر منظره بنمود جمال
ذره‌ای در هوس او به هوایی برسید

اوحدی دست به وصلش نرسانید آسان
درد سر برد و به خاک کف پایی برسید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.